۱۳۹۸
بی مقدمه در میان تمام این روزهای سخت و ناگواری ها، که زبان لال میشود از وسعت غم و اندوهش تنها چیزی که دلخوشم میکند روزنه ی امیدی ست که همواره با من بوده، و تنها باوری ست که دوستش دارم... و چقدر با وجودش این روزها دل نگرانم از آینده ای که قرار است برایمان رقم بخورد به دست کسانی که جز دروغ و تزویر و ریا چیز دیگری در بساطشان نیست و اگر هم باشد جز برای اهل بیت شان نیست و بس... قول داده بودم ناگواری ها را یادداشت نکنم برایت ، بزرگتر که میشویم غم وغصه ها اینقدر زیادند که دیگر جایی برای قصه ی غصه های مادر نمی ماند، امیدوارم تا بزرگتر میشوی سرزمینی را که دزدان به خ...